سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آذر 89 - قاصدک های سوخته

   

مرد جوان کنار پیاده رو نشسته بود.
عینکِ دودی بزرگی به چشم داشت.
سرش را محجوبانه پایین انداخته بود.
چشمان ِ صورتش نمی دید انگار.

کل بساطش، -شاید- دوهزار تومن هم نمی ارزید



توسط: قاصدک های سوخته روز دوشنبه 89 آذر 1

مَن نَظر اِلی امرأَةٍ فـَرفعَ بصَرهُ اِلی السَّماءِ اَو غـَمضَ بَصَرهُ ،
لَم یَرتدّ اِلیهِ بَصرُه حَتّی یُزَوَّجهُ اللهُ مِن الحُورِ العین*
.
.
.
چشمهایت را به آسمان بسپار.




پ.ن: احادیث را دوست تر دارم که ترجمه نکنم.
شیرینی اش به اصل بودنش است.
اگر کسی خواست بگوید تا ترجمه را هم بنویسم.

*من لا یحضرج3ص473



توسط: قاصدک های سوخته روز دوشنبه 89 آذر 1

<      1   2   3