سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شهریور 89 - قاصدک های سوخته

   

دختره می گفت: بعد ده سال که از زندگی مشترکم میگذره، مادرم هنوز حتی جارو کردن منو قبول نداره.
پ.ن: خیلی از اعتماد به نفس نداشتن هاشو مدیون همین رفتارهای مادر بود.



توسط: قاصدک های سوخته روز دوشنبه 89 شهریور 8

سر سفره افطار ،بیشتر به این فکر میکرد که کاش معده اش جای بیشتری داشت!

توسط: قاصدک های سوخته روز یکشنبه 89 شهریور 7

دلم میخواهد
"خودم"
باشم

توسط: قاصدک های سوخته روز شنبه 89 شهریور 6

اگه یادت باشه دوره اول
احمدی نژد رو تو همین ماه رمضون
از خدا
گرفتیم
الانم ماه مبارکه
بیا تو شبای قدر
دوباره از خدا بگیریمش

پ.ن
1:دکتر کم برامون زحمت نکشیده
پ.ن 2:بهمون برگردونش خدایا


توسط: قاصدک های سوخته روز پنج شنبه 89 شهریور 4

بزغاله         خره
بعد از رد و بدل شدن کلمات زشت و بی ادبانه بین دوستان در رسانه ملی، نوبت رسید به شکستن حرمت بین زن و شوهر ها!
امیرحافظ(!) سریال جراحت، که از مردونگی بویی نبرده،
توی چشمش زنش نگاه میکنه و این کلمات نورانی رو مثل نقل و نبات تقدیمش میکنه.
یعنی:
تو هم اگه عصبانی شدی مجازی هر کاری بکنی هر حرفی بزنی
حتا اگه طرف،
شریک زندگیت باشه
و قرار باشه یه عمر تو روی هم نگاه کنید!



توسط: قاصدک های سوخته روز پنج شنبه 89 شهریور 4

دوستش داشت.
اما یکطرفه بود.
از لحاظ فکری خط مشترکی نداشتند.
و این عذابش میداد.
سعی کرده بود بهش فکر نکند.
راه های دیگری رو هم امتحان کرده بود.
اما باز دوستش داشت.
دست آخر به دلش یک دعا افتاد.
خدایا محبتش را از دلم بیرون ببر!
و خدا برد.
به همین آسانی.

پ.ن: دلتان جاهای بد نرود. دوستی دختر و پسری نبود!



توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 شهریور 2

یکسالی به خواندن روزنامه
یک مدتی به خواندن سایت های خبری
یه مدت وبلاگ نویسی و یاد گیری فوت و فنش
چند ماه سر و سامان دادن وبلاگ پسر کوچولوت
یه مدت مشغول وبلاگ جدیدی که برای دلت زدی
و مدتی هم درگیر گودر
مرحله بعد؟!


توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 شهریور 2

<      1   2   3